نویسنده: جان گوردون
مترجم: تکتم سعیدنیا
نوبت چاپ: اول 1399
تعداد صفحات: 160
عنوان انگلیسی: The power of a positive team
کتاب قدرت گروه مثبت نوشتهی جان گوردون با ترجمهی تکتم سعیدنیا توسط نشر هورمزد منتشر شده است. انرژی شما مسری است. انرژیای که برای گروه و فرهنگتان صرف میکنید، کیفیت و ارزش گروه را تعیین میکند. تحقیق مؤسسۀ ریاضیات قلب نشان میدهد وقتی احساسی در قلبتان دارید، وارد هر سلول بدنتان میشود، سپس بیرون میرود و دیگران تا ده فوت دورتر میتوانند آن را دریافت کنند. یعنی هر روز احساساتتان را در گروه پراکنده میکنید. انرژی منفی یا مثبت، بیتوجهی یا اشتیاق، بیاهمیتی یا هدفمندی را پخش میکنید. تحقیق دانشگاه هاروارد نیز تأیید میکند هیجاناتی که شما احساس میکنید، مسری است و بر اطرافیان شما هم تأثیر میگذارد.
فهرست مطالب
اخلاق و روحیۀ بد شما مثل سرماخوردگی به گروهتان سرایت میکند و از طرفی اخلاق و روحیۀ خوب شما نیز بیتأثیر نخواهد بود. نگرش، انرژی و رهبری شما در گروهتان مسری است و اثری بزرگ بر فرهنگ و گروه میگذارد. وقتی وارد دفتر کار، اتاق جلسه، مدرسه، بیمارستان یا رختکن میشوید، باید تصمیم بگیرید که میخواهید برای گروهتان میکروب باشید یا مقدار زیادی ویتامین سی.
توجه کنید که لازم نیست حتماً برونگرا باشید تا انرژی مثبت را سرایت دهید. تسهیم انرژی مثبت به این معنا نیست که حتماً باید یک شخص پرجنبوجوش باشید و از دیوار بپرید. بلکه فقط باید از صمیم قلبتان و با تمام وجودتان عشق، اشتیاق، مثبتاندیشی، هدفمندی و ارادهای را که دارید، در میان گروهتان پراکنده کنید؛ یعنی تصمیم میگیرید منبع انرژی باشید، نه تخلیۀ انرژی و بهجای اینکه انرژیخواری باشید که زندگی آنها را تحلیل میبرد، انرژی مثبت را به گروهتان القا میکنید. گروههای عالی جمعا مثبت و سرایتپذیر هستند. آنها انرژی مثبت به همدیگر میدهند و هرچه بیشتر انرژی میدهند، انرژی بیشتری به آنها برمیگردد.
تیم لاکراس دانشگاه کرنل، کلاه ایمنی قرمز به سر دارند. یادم است چند سال قبل مسابقهشان را در تلویزیون تماشا میکردم و هیچوقت ندیدم تیمی با چنین اشتیاق و ارادهای بازی کند. باید میفهمیدم چه چیزی این تیم را تحریک کرده که اینطور بازی میکند. با مربی تیم، جف تامبرونی آشنا شدم و او داستان کلاه ایمنیشان را تعریف کرد. کلاه ایمنی در ابتدا به سختکوشترین، وفادارترین و فداکارترین بازیکن تیم، جورج بویاردی داده شد که دانشجوی سالاولی دانشگاه بود.
وقتی جورج سالآخری بود، حین بازی جلوی توپ پرید و توپ به قفسۀ سینهاش اصابت کرد و باعث مرگش در میدان شد. بعد از او کلاه ایمنی به نمادی تبدیل شد که معنایی خیلی بیشتر از بازیکن فداکار با اخلاق کاری کارگری داشت و نماد جورج و راه و رسم همتیمی بودن شد. سپس تیم تصمیم گرفت بقیۀ آن فصل برای گرامیداشت یاد جورج و راه و رسم همتیمی بودن بازی کند. بهاینصورت جف کلاه ایمنی را به میدان بازی آورد و هر بار که تیم نهایت تلاشش را نمیکرد، از آن برای یادآوری هدفشان استفاده میکرد.وقتی بازی این تیم را تماشا میکردم، تیمی را میدیدم که بینش مشترک و هدف بزرگتری داشت. کلاه ایمنی یادآور واقعی هدف آنها برای بازی به افتخار و احترام جورج بود. آنها برای کسی مهمتر از خودشان بازی میکردند؛ برای او.
وقتی به تیم یا گروه فکر میکنم، آنها را سوار بر اتوبوسی تجسم میکنم که با بینش مشترک و هدفی بزرگتر بهسمت مقصدشان پیش میروند. اگر همه داخل اتوبوس نباشند، میدانید که با قدرت در مسیر یکسان پیش نمیروند. لازم است گروه در امتداد مسیر توقفی داشته باشد و مطمئن شود که همه داخل اتوبوس هستند. با این فرض که شش ماه قبل با بینش و هدفی مشترک جلسه گذاشتید، نمیتوانید انتظار داشته باشید هنوز هم همه داخل اتوبوس باشند و از این سفر هیجان داشته باشند. فکر نکنید فقط بهایندلیل که آنها در یک گروه هستند یا در یک ساختمان کار میکنند، همه سوار اتوبوس شدهاند. گاهی باید بایستید و بپرسید: «همه سوار اتوبوسیم؟» اگر بعضی از اعضای گروه داخل اتوبوس نیستند، همانطورکه بعداً در این کتاب بررسی خواهیم کرد، باید دلیلش را بررسی کنید و وضعیت را بسنجید.
کتاب قدرت گروه مثبت در این است که شما بهجای ساختن دنیای بیرون در داخل گروه، دنیای درون را در بیرون بسازید. موقعیتهای شما و وقایعی که در دنیا رخ میدهد، نباید شما را متمایز و تعریف کند؛ بلکه شما باید شرایطتان را تعریف کنید. قدرت در موقعیت نیست؛ بلکه در ذهنیت، عشق، اشتیاق، وجود، هدف و دیدگاهی است که آن را میسازید.
ترافیک را در نظر بگیرید. یک روز پرترافیک واقعاً شما را اذیت میکند. روز دیگر به آهنگ یا پادکستی فوقالعاده گوش میدهید، روحیۀ خوبی دارید و ترافیک اذیتتان نمیکند. آیا موقعیت شما نوع احساستان را تعیین میکند؟ اگر اینطور است، واکنش شما به ترافیک کاملاً یکسان خواهد بود. به یاد داشته باشید که اصلاً به موقعیت مربوط نمیشود. شما و گروهتان با مشکلات، تغییرات، اقتصاد، سختی یا شکست مواجه نمیشوید. همیشه ذهنیت و طرز فکر شما نوع احساس و واکنشتان را مشخص میکند.
هیچکس به تنهایی موفق نمیشود. همه ما برای رسیدن به موفقیت به گروه نیاز داریم. ما باهم رشد میکنیم و با هم به موفقیتهای عالی دست مییابیم. گروه مثبت از افرادی تشکیل میشود که با بینش، هدف، اشتیاق، خوشبینی، عزم، برتری، ارتباط، پیوند، عشق، توجه و تعهد به انجام کاری حیرتانگیز یا ساخت چیزی باورنکردنی گرد هم میآیند. به نظر من هرکسی تمایل دارد که عضو گروهی عالی شود؛ اما هرکسی نمی داند چطور یک تیم عالی را بسازد.
کتاب قدرت گروه مثبت به این منظور نوشته شده که اعضای گروهها به این پیببردند که چه کار باید بکنند تا یک گروه مثبت و یکپارچه باشند. جان گوردون در تعاملی که با گروههای مختلف داشته و در گفتوگو با افرادی که عضوی از گزوههای بزرگ تاریخ بودهاند، اصول و روشهای اثبات شدهای را پیدا کرده که میتوان به کمک آنها گروهی فوقالعاده ساخت.
جان گوردون نویسنده و سخنران آمریکایی در موضوعات رهبری، فرهنگ، فروش و کار تیمی است. گوردون با سازمانهای ورزشی، موسسات دانشگاهی و شرکتهای متعددی از جمله لسآنجلس داجرز، سندیهگو پادس، میامی هیت، اوکلاهماسیتی تاندر، بولداگ دانشگاه جورجیا، دانشکده ورزش دانشگاه نبراسکا و… کار میکند. جان گوردون کتابهای متعددی دربارهی مثبتاندیشی و خودسازی تالیف کرده و کتابهای پرفروش «اتوبوس انرژی» و «قدرت رهبری مثبت» و نیز کتابهای «برد شما از رختکن آغاز میشود» و «کلاه ایمنی» را به رشته تحریر درآورده است.
من پیادهروی میکنم. دونده نیستم و نمیدوم؛ اما چند سال قبل تصمیم گرفتم با دوستانم دان بریتون، همکار، نویسندۀ کتاب “یک واژه” و کریس ریگان، موسیقیدان، در دوِ پنج مایلی در میدان گتیزبورگ شرکت کنم. برای اردوی لاکراس بورسیۀ ورزشکاران مسیحی با دخترم در آنجا بودیم. در تئوری فکر خوبی به نظر میرسید؛ اما بعد از مایل دوم احساس چندان خوبی به تصمیمم نداشتم. وقتی تابلوی «3 مایل» را دیدم، میخواستم دست از دویدن بردارم؛ اما میدانستم راه چاره این نیست. در دو مایل آخر که بیشتر سربالایی بود، احساس کردم دارم از حال میروم؛ اما با تشویق حیرتآور دان و کریس به دویدن ادامه دادم و به خط پایان نزدیک شدم. باورنکردنی بود.
روز بعد که آهسته راه میرفتم تا اسید لاکتیک از بدن دردناکم خارج شود، فهمیدم اصلاً نمیتوانستم خودم بهتنهایی پنج مایل بدوم. اگر به خودم بود، بیشتر از سه مایل نمیدویدم؛ اما چون با دوستانم بودم، به دویدن ادامه دادم. چون آنها مرا تشویق کردند، توانستم سختترین قسمت دو را با قدرت به پایان برسانم. برای شما و گروهتان نیز همینطور است. همۀ ما به تشویق و دلگرمی گروهمان نیاز داریم. مطمئن شوید که در گروهتان به همدیگر دلگرمی میدهید. یکدیگر را تشویق کنید. از همدیگر حمایت کنید. وقتی یکدیگر را تشویق میکنید، درواقع یکدیگر را قویتر میکنید و به گروهتان قدرت بیشتری میدهید.
افراد، شرکتها و گروههایی که در طول رکود اقتصادی بزرگ موفق بودند، این تغییر را پذیرفته بودند. بهجای اینکه مثل ماهیقرمز انتظار داشته باشند مثل روزهای خوب گذشته غذا بخورند، تغییر را پذیرفتند و دنبال فرصتهایی گشتند تا غذای بیشتری پیدا کنند. عامل اصلی موفقیت آنها دیدگاهشان به تغییری بود که تجربه میکردند. کسانی که تغییر را بد میدانستند و مقاومت میکردند، با آن موج در هم میشکستند و کسانی که تغییر را خوب و فرصت مناسبی میدیدند، سوار بر موج بهسمت آیندهای بهتر پیش میرفتند.
هیچکس بهتنهایی موفق نمیشود. همۀ ما به گروهی مثبت نیاز داریم که ما را تشویق کنند و به جلو هل بدهند. |
قبل از ورود آیفون، آیپد، آیکلود یا اپلواچ به بازار، استیو جابز، مردی با بینش، افکار مثبت و تحریف واقعیت بود. والتر ایزاکسون، در زندگینامۀ استیو جابز، توضیح میدهد که جابز دائم کارمندان اپل را متقاعد میکرد میتوانند پروژه را تا مهلت مقرری که فکر میکردند غیرممکن است تحویل بدهند. آنها بارها به استیو گفتند که او واقعبین نیست و اصلاً امکان ندارد نرمافزار یا سختافزاری را در مدت زمانی بسازند که او انتظار دارد. به نظر گروه جابز، او واقعیت را از بدبینی (یا بهقولِ بعضیها از واقعبینی) به خوشبینی تحریف کرده بود و آنها بارها به همان موفقیتی رسیدند که به نظرشان غیرممکن بود. باور او مسری بود و درنتیجه اپل به یکی از بزرگترین شرکتهای روی زمین تبدیل شد. اگر خوشبینی و ایمان به یکدیگر را باهم قسمت میکردید و واقعیت را تحریف میکردید، گروهتان به چه موفقیتی دست مییافت؟
تخفیف فوق العاده 15 درصدی تا آخر هفته
ارسال رایگان سفارشهای +200 هزار تومان
کپی کردن کد تخفیف kt15
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.