سبد خرید

– کتاب شرکت های موفق چگونه تاریخ ساز شدند؟

    کتاب شرکت های موفق چگونه تاریخ ساز شدند؟ | ورن هارنیش

    کتاب شرکت های موفق چگونه تاریخ ساز شدند؟
    نویسنده: ورن هارنیش؛ ‏‫ترجمه: سمیرا اشتری/ ناشر: هورمزد
    تعداد صفحه: …
    قیمت: … تومان
    قطع: رقعی
    چاپ: دورنگ
    شــــابک: 1-15-8665-600-978
    نوبت چاپ: اول، 1396

    انتشارات هورمزد

    فصل اول: بازگرداندن استیو؛ آدام لاشینسکی

    فصل دوم: عامل موفقیت شرکت زاپوس؛ جنیفر رینگلد

    فصل سوم: شرکتی که برای وقت‌گذرانی حقوق می‌دهد؛ نیکولاس وارچاور

    فصل چهارم: سهام‌دار آخر از همه می‌آید؛ تیموثی کی. اسمیث

    فصل پنجم: خیال‌پردازی مفید و سودمند؛ جئوف کلوین

    فصل ششم: شرکت اینتل مشتریان را عاشق ریزپردازنده‌ها کرد؛ دیوید ای. کاپلان

    فصل هفتم: کلیسای جامع جک؛ دیوید ای. کاپلان

    فصل هشتم: تصمیم بیل گیتس برای یک هفته مرخصی؛ دیوید ای. کاپلان

    فصل نهم: توقف تولید صابون مایع؛ برایان اُ کیفی

    فصل دهم: تویوتا همچنان با کیفیت عالی به رشد خود ادامه می‌دهد؛ الکس تیلور سوم

    فصل یازدهم: خدمات استثنائی به مشتری؛ جئوف کلوین

    فصل دوازدهم: مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار؛ جئوف کلوین

    فصل سیزدهم: شرط‌بندی بوئینگ سر مدل 707؛ آدام لاشینسکی

    فصل چهاردهم: در آغوش گرفتن؛ آدام لاشینسکی

    فصل پانزدهم: جلسه‌ی صبح شنبه‌ی شرکت وال‌مارت؛ هانک گیلمن

    فصل شانزدهم: تغییر مسیردادن در برابر بروز مشکل؛ جئوف کلوین

    فصل هفدهم: تقدم اعتماد بر سودآوری؛ دیوید ای. کاپلان

    فصل هجدهم: هنری فورد برترین تصمیم تاریخ کسب‌وکار را گرفت؛ الکس تیلور سوم

    ورن هارنیش، نویسنده کتاب شرکت های موفق چگونه تاریخ ساز شدند

    مقدمه

    مرگ استیو جابز[1] الهام‌بخش این کتاب شد. من در پاییز سال 2011 ملاقاتی با راگو پوتینی[2] در دهلی‌نو داشتم. او اهل هند و یکی از همکارانم‌ در شرکت گزلز است. در آن دیدار بعد از کمی گفتگو درباره‌ی استیو جابز و تصمیم بزرگ  شرکت اپل برای انتخاب دوباره‌ی او صحبت کردیم. تصمیمی که منجر شد تا جابز دوباره مدیرعامل آن شرکت شود. شما شرکت دیگری را می‌شناسید که در آن مدیرعامل بعد از یک دهه فاصله و کناره‌گیری دوباره به سِمت قبلی‌اش بازگردد تا آن سازمان را به شکوه و افتخار گذشته‌اش برساند. تصمیم شرکت اپل در آن زمان سبب شد تا درست چند ماه قبل از درگذشت جابز دوباره به ارزشمندترین شرکت در دنیا تبدیل شود. به نظر شما این تصمیم یکی از بزرگ‌ترین و باورنکردنی‌ترین تصمیم‌ها در حوزه‌ی کسب‌وکار نیست؟. اگر ‌چنین است، به نظرتان شنیدن ماجرای تصمیم‌گیری‌هایی از این قبیل شگفت‌آور نیست.

    حقیقت بدیهی زندگی در کل تصمیم‌هایی جمع می‌شود که فرد برای رسیدن به موفقیت اتخاذ می‌کند. همان ‌طور که در پیشگفتار این کتاب اشاره شد، زندگی از هزاران تصمیم تشکیل ‌شده است که می‌توانند ما را به‌سمت عالی‌شدن ببرند. باوجود این، به نظر می‌رسد یکسری از تصمیم‌گیری‌ها متفاوت از دیگر تصمیم‌ها هستند. لحظاتی پیش می‌آید که تصمیم‌گیریِ درست برای شرکتی سرنوشت‌ساز می‌شود. در اینجا انتخاب با مدیرعامل است که به کدام جهت برود یا اینکه اصلاً تغییر جهت ندهد. تصمیم‌هایی که این رهبران موفق می‌گیرند اغلب با منطق عادی منطبق نیستند؛ ولی همان تصمیم‌ها آینده‌ی شرکت‌ها، صنعت‌ها و حتی ملت‌ها را به‌کلی تغییر می‌دهند.

    در راه بازگشت از هند، دائماً به صحبت‌های خودم با همکارم درباره‌ی استیو جابز فکر می‌کردم. همان‌جا تصمیم به گردآوری تمام این تصمیم‌گیری‌های مهم گرفتم. برای این کار به سراغ همکارم در مجله‌ی فورچون رفتم و ایده‌ام را برای عرضه‌ی کتابی مطرح کردم. برایم بسیار مهم بود تا در این زمینه از نویسندگانی کمک بخواهم که عمری درباره‌ی شرکت‌ها و صنعت‌ها نوشته‌اند. آن‌ها با اشتیاق از این طرح من استقبال کردند؛ بنابراین کتابم درباره‌ی بهترین تصمیم‌گیری‌ها در زمینه‌ی کسب‌وکار متولد شد. البته، انتخاب بهترین تصمیم‌ در کار حرفه‌ای بیشتر هنر محسوب می‌شود تا علم.

    تحقیق من در اصل، حدود بیست سال پیش شروع شد. در آن زمان، به دنبال محتوای درس برای دوره‌ی آموزش مدیران اجرایی بودم. این دوره را در سال 1991، از محوطه‌ی دانشگاه ام‌آی‌تی[4] که در آن تحصیل می‌کردم با ادوارد روبرتس[5] و وینس فلامر[6] شروع کردم. در آن زمان حس کردم به آن دوره احتیاج است. برنامه‌ی آموزشی خردمندانه‌ای بود و از مدیرعامل‌ها درخواست می‌شد که در این برنامه حضور داشته باشند. برای ادامه‌ی این امر چه راهکاری بهتر از این بود که بر تصمیم‌‌های موفق کاری متمرکز شوم. با گذشت بیش از دو دهه، شروع به گردآوری فهرستی از موفق‌ترین شرکت‌ها در تاریخ کردم که به نظرم بهترین تصمیم‌ها را گرفته بودند. سرانجام، فهرستی از هجده تصمیم مدیریتی تشکیل شد که جدا از سایر تصمیم‌ها قرار می‌گرفت؛ زیرا این تصمیم‌ها چیزی دور از انتظار بودند و اصطلاحاً برخلاف جریان آب شنا کرده بودند. برای مثال، اندرو گروو وقتی تصمیم گرفت تراشه‌ا‌ی کامپیوتری را به نامی تجاری تبدیل کند ایده‌اش چه بود. ما این روزها از نتیجه‌ی تفکر او اینتل را داریم. اکثر مدیران به کارکنانشان فرصت نمی‌دهند تا خیال‌پردازی کنند؛ اما این دقیقاً کاری بود که ویلیام مک نایت[8]، مدیرعامل شرکت تری‌ام[9]، در سال ۱۹۴۸ انجام داد.

    عده‌ای بسیاری از این تصمیم‌گیری‌های موفق را تکرار کردند. شرکت گوگل اکنون به کارکنانش اجازه می‌دهد تا مقدار قابل‌توجهی از اوقاتشان را به پروژه‌های خودشان بپردازند. اگرچه، یکسری از این ایده‌ها کپی نشدند؛ مانند تصمیم بیل گیتس[10]. او سالی یکی دو بار به کارکنانش مرخصی یک ‌هفته‌ای برای فکرکردن می‌داد؛ عادتی که به شرکت مایکروسافت کمک کرد تا استراتژی‌اش را بارها تغییر دهد. بااین‌حال، این امر به آن معنا نیست که ایده‌ی «یک هفته تفکر» گیتس امروزه برای مدیران شرکت‌ها مفید نباشد. تمام این تصمیم‌گیری‌های موفق ارزشی بسیار زیاد و درس‌هایی بسیار برای مدیران در هر کسب‌وکاری دارد.

    در ابتدا، ما سعی کردیم تصمیم‌ها را در طبقات گوناگون سازمان‌دهی کنیم. شرکت من، گزلز، ساختار مفهومی را توسعه داد که چهار تصمیم نامیده شد؛ یعنی، تأکیدش بر مفاهیم اصلی تصمیم‌هایی است که تمام شرکت‌ها باید بگیرند. این چهار تصمیم عبارتند از افراد، استراتژی، اجرا و پول. اما به‌زودی متوجه شدم که عاقلانه نیست هر تصمیمی را در یکی از این طبقات قرار دهم. پس درباره‌ی ترتیب قرارگرفتن آن‌ها بیشتر فکر کردم. بنابراین آن‌ها را طبق امتیازی که در نظر گرفتیم از پایین‌ترین امتیاز به بالاترین قرار دادیم؛ اما این نیز به نظر قراردادی می‌آمد. فقط شماره‌ی یک استثنائاً بهترین تصمیم کل تاریخ کسب‌وکار محسوب می‌شد که ما آن را در فصل آخر کتاب آورده‌ایم.

    هرچه بیشتر سعی کردیم تا راهی برای طبقه‌بندی این تصمیم‌ها پیدا کنیم، بیشتر به مشکل بر‌خوردیم. سرانجام، تصمیم گرفتیم تا هر کدام از آن‌ها را در جایی که لازم است بدون ترتیب خاصی بیاوریم. باوجود این، من پنج‌ نمونه از تصمیم‌های موردعلاقه‌ام را طبق اهمیت آن‌ها آورده‌ام:

    شماره‌ی 5- جنرال الکتریک: تصمیم جک ولش برای اختصاص بودجه به کروتنویل، مرکزی آموزشی و درجه‌یک، باعث شد راه برای هزاران حوزه کاری باز شود تا بتوانند دانشگاه‌های شرکتی ایجاد کنند. همچنین، این تصمیم به توسعه‌ی نسلی از رهبران در جنرال الکتریک کمک کرد. آن‌ها از این راه توانستند به اداره‌ی بی‌شماری از شرکت‌های دیگر ادامه دهند.

    شماره‌ی 4- سامسونگ: غول الکترونیک کره‌ای که تصمیم خود را دو دهه قبل از آغاز برنامه‌ی مطالعاتی جدید گرفت. این شرکت کارکنان توانا و معروف خود را به مدت یک سال در مکان‌های پرت و دورافتاده در سرتاسر دنیا پخش کرد. به‌این‌ترتیب، سامسونگ در جایگاه بیست شرکت برتر دنیا به کار خود ادامه داد.

    شماره‌ی 3- وال‌مارت: تصمیم‌گیری سریع سام والتون در نخستین فروشگاهش منجر به پنجاه سال توسعه شد. او تصمیم گرفت در صبح‌های شنبه برای تمام کارکنانش جلسه‌ا‌ی ساده برگزار کند. همین تصمیم باعث شد تا وال‌مارت تبدیل به یکی از موفق‌ترین شرکت‌های دنیا شود.

    شماره‌ی 2- اپل: این شرکت تصمیم گرفت استیو جابز را بعد از یک دهه دوباره مدیرعامل شرکت کند. حضور و فعالیت دوباره‌ی او در شرکتی که خود مؤسس آن بود منجر به بهترین دوران کاری عمرش شد. در این دوران اپل به باارزش‌ترین شرکت دنیا تبدیل گشت.

    شماره‌ی 1- فورد: هنری فورد در دوره‌ای متوجه شد که کارکنانش به دستمزد بیشتری احتیاج دارند. ازاین‌رو، دستمزد کارکنانش را دوبرابر کرد. درنتیجه، کارگرها از عهده‌ی خرید بسیاری از محصولاتی که خود در حال تولید آن بودند بر‌آمدند. این امر انقلابی در مصرف‌گرایی راه انداخت که باعث شد امریکا به ثروتمندترین کشور جهان تبدیل شود.

    این کتاب در پی تحلیل عمیق و یا بررسی سطحی درباره‌ی نحوه‌ی تصمیم‌گیری نیست. جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه، کتاب همکارم لودا کوپیکینا[12] را به نام «هر بار تصمیم درست‌گرفتن: چگونه در تصمیم‌گیری‌های سخت به نتیجه‌ی درست برسیم» پیشنهاد می‌کنم. او این کتاب را براساس تحقیق روی 115 مدیرعامل نوشته است. من از او خواستم تا روش‌هایش را در دوره‌ی آموزش مخصوص مدیران تدریس کند؛ جزئیات تحقیق او و دیگر مطالبش از هدف این کتاب خارج است.

    انتظار ندارم که این کتاب پاسخ نهایی به برترین تصمیم‌ها باشد. من می‌خواهم در مورد این مسئله گفتگو کنیم. از تمام دانشجویان رشته‌ی مدیریت می‌خواهم تا فهرست را بیشتر بررسی کنند؛ از مدیران شرکت‌ها می‌خواهم آن را اجرا کنند. مهم‌تر از همه، می‌خواهم این تصمیم‌ها سر گفتگو و مکالمات را در اتاق‌های هیئت‌مدیره باز کند و آن‌ها از این ایده‌ها برای کسب‌وکار خود استفاده کنند. سپس، از شما می‌خواهم تا تجربیاتتان را با همه در میان بگذارید. من شما را به بازدید از سایت «برترین تصمیم‌ها» دعوت می‌کنم تا گفتگو را در آنجا ادامه دهیم؛ در این فضا تصمیم‌های خوب شما را معرفی خواهیم کرد. امیدوارم از مطالب این کتاب لذت ببرید و از در میان گذاشتن این تجربیات نهایت استفاده را ببرید.

    [1]. Steve Jobes

    [2]. Raghoo Potini

    [3]. Gazelles

    [4]. MIT- Massachusetts Institute of Technology

    [5]. Edward Roberts

    [6]. Vince Flumer

    [7]. Intel Inside

    [8]. William Mcknight

    [9]. 3M

    [10]. Bill Gates

    [11]. Samsung

    [12]. Luda Kopeikina

    شرکت های موفق چگونه تاریخ ساز شدند؟ | ورن هارنیش

    پیشگفتار

    جیم کالینز[1] می‌گوید: «اکثر ما تصور می‌کنیم بیشتر تصمیم‌گیری‌ها در مورد هدف‌ها هستند؛ اما با نگاهی به یادداشت‌های تحقیقاتی‌ام یا متن مصاحبه‌هایم با مدیران متوجه شدم که برترین تصمیم‌های این افراد درباره‌ی هدفشان نبوده، بلکه درباره‌ی انتخاب افراد پیرامونشان بوده است. درحقیقت، آن‌ها درباره‌ی افراد تصمیم‌گیری می‌کردند.»

    جهان امری ناپایدار است و باوجود این، تصمیم‌گیری‌ درباره‌ی آینده و جایگاه شما به آن وابسته است. بنابراین مهم‌ترین کاری که می‌توانید انجام دهید تا خود را برای این ناپایداری آماده کنید داشتن افرادی شایسته در سازمان خود است.

    در اینجا، نمونه‌ای غیرتجاری و نمونه‌ای تجاری را برای شما مثال می‌زنم تا اهمیت هر فرد را به شما نشان دهم. در سال 1978، جیم لوگان[2] و هم‌گروهی‌اش، ماگس استامپ[3]، نخستین افرادی بودند که از دیواره‌ی امپراتور کوه رابسون[4] در رشته‌کوه‌های راکی[5] صعود کردند؛ درحالی‌که تا امروز تقریباً هرکسی از این دیواره صعود کرده یا کشته ‌شده یا در نیمۀ راه منصرف شده است.

    وقتی از لوگان پرسیدم: «چرا شما توانستید از دیواره‌ی امپراتور صعود کنید؟» او گفت: «چون من یکی از مهم‌ترین و بهترین تصمیم‌های خود را گرفتم و آن انتخاب هم‌گروهی‌ام بود.»

    او به من گفت که این منطقه «منطقه‌ی مرگ» است. آن دو یک ‌بار از آن بالا رفتند اما دیگر هیچ راه برگشتی برایشان وجود نداشت؛ یا باید تا قله صعود می‌کردند یا از بین می‌رفتند. آن‌ها نمی‌دانستند که بعد از آن مرحله چه چیزی در انتظارشان خواهد بود و وضعیت هوا به چه صورتی خواهد شد. به نظر شما بهترین اقدام محتاطانه در برابر این ناپایداری چیست؟ درست است، داشتن افرادی که خود را با هر شرایطی در کوه وفق دهند.

    در حوزه‌ی کسب‌وکار، می‌خواهم ماجرای شرکتی را برایتان تعریف کنم که در دنیای بسیار ناپایداری پیش می‌رفت و آن شرکت وِلز فارگو[6] در اواخر دهه‌ی هفتاد بود. در آن زمان، همه می‌دانستند که طوفان مقررات‌زدایی در راه است؛ اما هیچ‌کس دقیقاً نمی‌دانست که این امر چگونه قرار است وضعیت را به خطر اندازد، چه زمانی قرار است این اتفاق رخ دهد، این واقعه به چه صورت خواهد بود و حتی چه تأثیری بر وضعیت بانکداری خواهد گذاشت.

    وقتی‌که در این زمینه در حال تحقیق بودیم دیک کولی[7]، رئیس آن زمان شرکت ولز فارگو، همین موضوع را به‌صورت کاملاً واضح با ما در میان گذاشت. او گفت: «در اصل، من نمی‌دانستم باید چه‌کاری انجام دهم تا در این شرایط پیروز شوم، چون این وضعیت مجموعه‌ای از پیشامدهای نامعلوم بود؛ یک معادله و تعداد بسیار زیادی مجهولات. درعین‌حال می‌دانستم که اگر گروهی از تواناترین مدیران را در اختیار داشته باشم، آن‌ها متوجه خواهند شد که زمان مقررات‌زدایی چه اقداماتی انجام دهند.» او نمی‌توانست برای آنچه در حال اتفاق افتادن بود طرحی بریزد؛ زیرا نمی‌دانست چه اتفاقی قرار است رخ دهد. بنابراین، تصمیمش انتخاب افرادی بود که بتوانند خودشان را با هرآنچه مقررات‌زدایی با خود ب%D

    در حال بارگذاری ...