قانون پنجاهم | رابرت گرین

پیشگفتار
مقدمه
فصل اول
واقعیت محض: مسائل را آن‌گونه که هستند ببینید
فصل دوم
اعتمادبه نفس: اعتبار را از آن خود سازید
فصل سوم
فرصت‌طلبی: زهر را به شهد تبدیل کنید
فصل چهارم
شتاب آهنگ محاسبه‌شده: به حرکت ادامه دهید
فصل پنجم
خشونت: زمان مناسب پرخاشگری و شرارت را بشناسید
فصل ششم
اختیار: از روبه‌رو هدایت کنید
فصل هفتم
ارتباط: محیط خود را از درون بشناسید
فصل هشتم
استادی: به مراحل احترام بگذارید
فصل نهم
خودباوری: از محدوده‌های خود فراتر بروید
فصل دهم
تعالی: با مرگتان روبه‌رو شوید
سپاسگزاری

من، پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردن به حقایق ذات بشری موضوع جالبی برای نگارش بود؛ حقایقی فراتر از طبقه و نژاد، با نادیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتن اختلافات فکری و ظاهری‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان؛ البته تا جایی که امکان داشت.

با ذهنی پذیرا و درنظرداشتن کتابی که باید نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، بیشترین روزهای سال ۲۰۰۷ را کنار فیفتی سنت گذراندم؛ تقریباً به‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور کامل به دنیای او دسترسی داشتم. در جلسات کاری مهم و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شماری همراهش بودم. در گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای آرام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستم و او را هنگام کار تماشا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم.

روزی در دفترش شاهد کتک‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری شدید دو تن از کارمندانش بودم که در نهایت مجبور شد خودش درگیری را خاتمه دهد؛ حتی بحران تقلبی را که با اهداف تبلیغاتی برای مطبوعات به‌‌‌‌‌‌‌‌‌راه انداخت، از نزدیک دیدم؛ نحوۀ برخوردش را با ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، دوستانش در محلۀ ساوتساید کوئینز و اروپایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اشخاص سیاسی مشاهده کردم.

از خانۀ کودکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در ساوتساید کوئینز بازدید کردم. با دوستان دوران سخت زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش معاشرت کردم و بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن در چنین محیطی را درک کردم. هرقدر فعالیت او را در این محدوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بیشتر لمس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، بیشتر حس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم فیفتی نمونۀ زندۀ بزرگان تاریخی است که دربارۀ آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در کتاب‌هایم نوشته‌ بودم. او استادِ بازی قدرت است و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌نوعی ناپلئون بناپارتِ هیپ_ هاپ.

وقتی از بازیگران حیطۀ قدرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌نوشتم، متوجه شدم منشأ موفقیت این افراد همیشه ریشه در مهارتی تک یا کیفیتی منفرد داشته است که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از دیگران مجزا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده؛ مثلاً، توانایی خاص ناپلئونْ جذب انبوهی از جزئیات و سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی ذهنی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بود که تقریباً سبب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد بیش از رقیبانش از مسائل روز آگاه باشد.

بعد از مشاهدۀ فیفتی و آشنایی با گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش، متوجه شدم منشأ قدرت او بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌باکی خاصش است.

این ویژگی در فریادکشیدن یا تاکتیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تهدیدآمیز ظاهری نمایان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و رفتارهای این‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنینی فیفتی در برابر دیگران، نمایشی بیش نیست، زیرا در پشت صحنه، فردی خونسرد و حسابگر است؛ بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌باکی او را باید در برخوردها و رفتارهایش دید. او آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدر شاهد درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خطرناک خیابانی بوده و با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زندگی کرده، که در زندگی تجاری فعلی هیچ رویدادی برایش عجیب نیست.

اگر معامله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دلخواهش نباشد، آن را نادیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد؛ اگر لازم باشد با رقیبی وارد بازی خشن و کثیفی شود، بدون تأمل وارد بازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. فیفتی اعتماد‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌نفس بالایی دارد.

در دنیایی که بیشتر آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ترسو و محتاط‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هستند، میل به فعالیت بیشتر، خطرپذیری و غیرعادی بودن از امتیازات اوست. فیفتی از محیطی آمده که حتی رسیدن به 25سالگی در آن از احتمالات است، پس احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند چیزی برای از‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادن ندارد و این حس قدرت عظیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد.

هرچه بیشتر به قدرت خاص او فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، شخصیتی آموزنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و الهام‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر در وجودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدم. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستم با بهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌مندی از این روش، بر ترس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایم غلبه کنم؛ به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌همین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌دلیل تصمیم گرفتم کتابی دربارۀ جسارت بنویسیم، جسارت از هر نوعی.