پنج مرحله سقوط شرکت ها و استارتاپ ها از دیدگاه جیم کالینز
فهرست مطالب
مرحلهی اول: غرور ناشی از موفقیت
اجرای مقاصد بزرگ میتوانند با کسب موفقیت محدود متوقف شوند. نیروی محرکهی جمعشده، باعث ایجاد ماجراهای متعاقب میشود که گاهی حتی اگر رهبران شرکتها تصمیمهای ضعیف بگیرند یا انسجام فکریشان را از دست دهند، این اتفاق میافتد. مرحلهی اول سقوط هنگامی پیش میآید که افراد مغرور شوند و به موفقیتهایشان همچون حق قطعی نگاه کنند.
اینگونه ،آنها در مرحلهی اول، عوامل اصلی را که حقیقتاً باعث ایجاد موفقیت شدهاند را نادیده میگیرند.
وقتی معنای موفقیت «ما موفق هستیم زیرا مجموعهای از کارهای ویژه را انجام میدهیم» تغییر یابد، بر بینش و بصیرتمان تأثیر میگذارد: «ما موفق هستیم زیرا میدانیم چگونه کارهای ویژه انجام دهیم و طبق شرایطی خاص، دیگر لازم نیست به آن کارها ادامه دهیم» پس سقوط بهسرعت در ادامهی آن خواهد آمد.
شانس و اقبال در بسیاری از موفقیتها نقشی مهم دارند و کسانی که شکست میخورند، به این امر معترفاند که شانس عامل موفقیت آنها بوده؛ وبه پشتوانهی آن، بیشازاندازه به لیاقت و تواناییهایشان بها میدادند ــ ولی نهایتاً در برابر غرور از پا درآمدهاند.
مرحلهی دوم: پیشروی بدون انضباط
غروری که از مرحلهی اول ایجاد شده؛ «من خیلی کارم درست است، من هر کاری میتوانم انجام دهم!» مستقیم ما را به مرحلهی دوم میبرد: پیشروی بدون انضباط ــ قدمهای بزرگتر، رشد بیشتر و هر چیزی که در هنگام داشتن قدرت بهعنوان «موفقیت» به حساب میآید. کمپانیها در مرحلهی دوم از خلاقیت منضبط دور میشوند؛ همان انضباطی که باعث شد آنها در مرحلهی اول رشد کنند، در اینجا، خیزشهایی خارج از قاعده، فضاهایی را موجب میشود که درصورتیکه از همه جهت عالی عمل میکردند، نمیتوانستند اینگونه رشد کرده و شتاب بگیرند. وقتی یک تشکیلات بیش از ظرفیتش پیش میرود بهطوریکه نمیتواند کرسیهای کلیدیاش را به افراد لایق بسپارد، آغازگر سقوط میشود.
درست است که رضایتمندی از وضع موجود و مقاومت در برابر تغییر، مانع هر نوع اقدام موفقیتآمیز است، اما به همان نسبت، افراط و مبالغه میتواند باعث سقوط شود.
نتایج ظاهری بهاندازهی کافی برای «توجیه» اطلاعات آشفته یا ارائهی توضیحاتی از قبیل : اشکالات موقتی هستند، یا جزو چرخه هستند، یا بد نیستند یا هیچ ایراد اساسیای وجود ندارد، کفایت میکنند. |
مرحلهی سوم: انکار خطر و زیان
وقتی کمپانیها بهسمت مرحلهی سوم حرکت میکنند، علائم هشداردهندهی درونی شروع به نمایان شدن میکنند. هنوز نتایج ظاهری بهاندازهی کافی برای «توجیه» اطلاعات آشفته یا ارائهی توضیحاتی از قبیل : اشکالات موقتی هستند، یا جزو چرخه هستند، یا بد نیستند یا هیچ ایراد اساسیای وجود ندارد، کفایت میکنند.
در مرحلهی سوم، رهبران، اطلاعات منفی را کوچک و دادههای مثبت را بزرگ جلوه میدهند، و نیز دادههای دوپهلو و مبهم را بهشکلی مثبت نشان میدهند. آنها باقدرت، از عوامل فرعی بهمثابه موانعی در برابر تعهدهای قابلقبول انتقاد میکنند و گفتوگوهای حقیقی و قدرتمند ــ که از صفات مشخصهی تیمهای اجرایی است ــ رو به زوال رفته یا ناپدیدمیشود. وقتی افرادی که در رأس هرم قدرت هستند احساس خطر کنند، به ریسکهای بزرگ دست میزنند و به طرق مختلف نتایج احتمالی ریسکها را انکار میکنند؛ آنها بهاینترتیب مستقیماً به مرحلهی چهارم وارد میشوند.
مرحلهی چهارم: بهدنبال راهی برای خلاصی از وضعیت
انباشت خطر یا ریسکهایی که در مرحلهی سوم به شکلی بد پیش میرفتند، در اینجا خودشان را نشان میدهند. شرکت در سراشیبی تند سقوط قرار میگیرد، بهطوریکه برای همه قابلرؤیت میشود. سؤال مهم دراینجا این است که پاسخ مسئولان در این مرحله چیست؟ تنها کسانی به راههای نجات چنگ میاندازند که به مرحلهی چهارم سقوط کرده باشند.
راههای نجات معمولی از قبیل انتخاب رهبران با ظاهری جذاب، اجرای استراتژیهای متهورانه اما غیرعملی، ایجاد امیدهای مؤثر و سخت، سیستم «تغییر بازی» یا هر تعداد راهحلهای کنار گذاشته شده و نهایی، مانند آخرین تیرهای در ترکش هستند که از آنها استفاده میشود. نتایج اولیهی این کارها شاید بهظاهر مثبت باشد اما مطلقاً دوام ندارند.
مرحلهی پنجم: واگذاری شرکت به یک رقیب و یا تسلیم و پذیرش مرگ
ماندن طولانی در مرحلهی چهارم برای یک کمپانی، احتمال پایین رفتن مارپیچی را برای آن بیشتر میکند. در مرحلهی پنجم، موانع و حرکتهای تشنجی و کاذب، اندک نیروی مالی و رمقهایی را که برای ساختن آیندهی بزرگ مانده، از بین میبرد.
گاهی اوقات، صاحبان، سهام شرکت را میفروشند. گاهی نیز کمپانی بهقدری ضعیف میشود که به شرکتی کوچک و بیاهمیت تبدیل میشود ولی در غالب موارد، عاقبت آن نابودی خواهد بود.
اگرچه تحقیقات نشان میدهند که کمپانیها کمابیش در یک توالی مشابه حرکت میکنند، اما احتمال دارد در مرحلهای جهش اتفاق بیفتد.
بعضی از کمپانیها باسرعت، هر مرحله را طی میکنند، درحالیکه بعضی دیگر بهآهستگی و سالها طول میکشد تا از هر مرحله عبور کنند؛ حتی گاهی به دهها سال هم میرسد. مثلاً برای شرکت زینت، سی سال طول کشید تا هر پنج مرحله طی شود، درحالیکه برای رابرمید، زمان سقوط از مرحلهی دوم تا پایان مرحلهی پنجم فقط پنج سال زمان برد (با نگاهی به سقوط شرکتهای مالی مثل بیر استرن (Bear Stearn) و لمن برادرز که همزمان با اتمام کار ما اتفاق افتاد، میتوان سرعت سقوط در چنین کمپانیهایی را بهخوبی دید.) گاهی یک شرکت مدتی طولانی در یک مرحله میماند اما از مراحل دیگر بهسرعت میگذرد. مثلاً ایمز کمتر از دو سال در مرحلهی سوم متوقف شد اما بیش از یک دهه در مرحلهی چهارم و درست قبل از تسلیم شدن به مرحلهی پنجم زمان صرف کرد.
همچنین، مراحل میتوانند به طریقی درهم پیش روند؛ یعنی باقیماندهی مرحلهی قبلی، نقشی تسریعکننده در طی کردن مرحلهی بعدی دارد.
برای مثال، غرور، بهسادگی با پیشروی بدون انضباط یا حتی با انکار خطر و زیان یکی میشود. (دراینجا، خطایی بنیادی در کار ما بهوجود نمیآید ــ ما عالی هستیم!)
برگرفته از کتاب از عرش به فرش جیم کالینز